چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟
من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها
نظرات شما عزیزان:
|